جدول جو
جدول جو

معنی کین کشیدن - جستجوی لغت در جدول جو

کین کشیدن
(کَ دَ)
انتقام کشیدن. خونخواهی کردن. طلب خون کردن:
گر این کینه از ایرج آمد پدید
منوچهرسرتاسر آن کین کشید.
فردوسی.
قصد اطراف مملکت را دارند که کین پدران را از مسلمانان بکشند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 378).
به زودی کشد بخت از آن خفته کین
چو بیداری او را بود در کمین.
اسدی.
واکنون که چون شناختمش زین پس
برگردم و از او بکشم کین.
ناصرخسرو.
فرزند توایم ای فلک ای مادر بی مهر
ای مادر ما چون که همی کین کشی از ما؟
ناصرخسرو.
بدین سنت کجا نوح پیمبر
به طوفان کین کشید از اهل کفران.
ناصرخسرو.
چرخ را جمشید وافریدون نماند
کز من مسکین کشد کین ای دریغ.
خاقانی.
بپرسیدند کز طفلان خوری خار
ز پیران کین کشی چون باشداین کار؟
نظامی.
غایبی مندیش از نقصانشان
کو کشد کین ازبرای جانشان.
مولوی.
زین سان که بکشتی به شکرخنده جهانی
خواهم که به دندان کشم از لعل تو کینها.
امیرخسرو (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
کین کشیدن
انتقام کشیدن
تصویری از کین کشیدن
تصویر کین کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غبن کشیدن
تصویر غبن کشیدن
متضرر شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غیه کشیدن
تصویر غیه کشیدن
بانگ برآوردن، فریاد بلند کشیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کینه کشیدن
تصویر کینه کشیدن
انتقام گرفتن، جنگیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تیر کشیدن
تصویر تیر کشیدن
درد گرفتن عضوی از بدن به حالتی که انگار سوزن در آن فرو می کنند، تیراندازی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیم کشیدن
تصویر سیم کشیدن
کشیدن و امتداد دادن سیم برق یا تلفن یا تلگراف از جایی به جای دیگر و وصل کردن آن، سیم کشی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کام کشیدن
تصویر کام کشیدن
به مراد و مقصود و آرزوی خود رسیدن، کامیاب شدن
فرهنگ فارسی عمید
(هَِ وَ دَ)
انتقام. (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان القرآن) (منتهی الارب). انتقام کشیدن. (ناظم الاطباء). انتقامجویی کردن: اگر خشم نیافریدی هیچکس روی ننهادی سوی کینه کشیدن. (تاریخ بیهقی).
ارجو که زود سخت به فوجی سپیدپوش
کینه کشد خدای ز فوجی سیه سلب.
ناصرخسرو.
همیشه کینۀ تو من کشم ز دشمن تو
رواست گر نکشی تیغ کینه کش ز نیام.
مسعودسعد.
هان تا حسام شاه کشد کینه از تو باش
از غور غصه صفر کند سینه از تو باش.
خاقانی.
گر نیی زهر، سینه کمتر سوز
ور نیی دهر، کینه کمتر کش.
خاقانی.
هر کس ز خصم کینه به نوع دگر کشید
مژگان به گریه لب به دعا خسروا سپار.
شرف الدین شفایی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کام کشیدن
تصویر کام کشیدن
مقصود خود را یافتن، بارزوی خویش رسیدن کامیاب شدن کام گرفتن: (کام وی را زان دهن خواهم کشید از دهان او سخن خواهم کشید) (محمد سعید اشرف)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کیفر کشیدن
تصویر کیفر کشیدن
به جزای عمل خود رسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کمر کشیدن
تصویر کمر کشیدن
بر چیزی استوار بستن کمر بمقصد غالب آمدن بر آن و افزون شدن از آن: (کمر برکلاه فریدون کشید سر تخت بر تاج گردون کشید)، (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
کباده کشیدن و آن چنین است که ورزشکار تنه کباده را بدست چپ و زنجیر آنرا بدست راست گرفته بالای سر خود میبرد و طوری حرکت میدهد که دستها از آرنج تا مچ بطور افقی بروی سر قرار گیرد
فرهنگ لغت هوشیار
بدن خود یا دیگری را در حمام کیسه مالیدن تا چرک آن بیرون آید کیسه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لیف کشیدن
تصویر لیف کشیدن
لیف زدن، دندان زدن پوست خربزه ومانند آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میل کشیدن
تصویر میل کشیدن
کور کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیل کشیدن
تصویر نیل کشیدن
کنایه از سر سبزی و بخت است: (طبایع را یکایک میل درکش بدین خوبی خرد را نیل درکش خ) (گنجینه گنجوی. 363)
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی است جیغ کشیدن غیه کشیدن جیغ کشیدنبه هنگام جشن مانند عروسی (مخصوصا از طرف زنان)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غیه کشیدن
تصویر غیه کشیدن
آواز بلند برآوردن در عزا و عروسی و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جان کشیدن
تصویر جان کشیدن
کشتن بیرون آوردن جان، عذاب دادن معذب کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غبن کشیدن
تصویر غبن کشیدن
زیان بردن ضرر خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیر کشیدن
تصویر تیر کشیدن
درد گرفتن اعضای بدن چنانکه گویی سوزنی درآن فرو میکنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کینه کشیدن
تصویر کینه کشیدن
انتقام کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جیغ کشیدن
تصویر جیغ کشیدن
جیغ زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیش کشیدن
تصویر پیش کشیدن
مطلب یا سخنی را بمیان آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیپ کشیدن
تصویر پیپ کشیدن
استعمال پیپ چپق کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سینه کشیدن
تصویر سینه کشیدن
قوت کردن زور نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کار کشیدن
تصویر کار کشیدن
بکار وا داشتن شخصی یا جانوری را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیش کشیدن
تصویر پیش کشیدن
((کِ دَ))
مطرح کردن، عنوان کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تیر کشیدن
تصویر تیر کشیدن
((کِ دَ))
درد گرفتن عضوی از بدن انگار که سوزنی در آن فرو می کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سینه کشیدن
تصویر سینه کشیدن
((~. کَ یا کِ دَ))
کنایه از زور نمودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سیم کشیدن
تصویر سیم کشیدن
نصب سیم و تجهیزات وابسته برای ایجاد یک مدار یا شبکه تازه، چرک کردن زخم در اثر آب آلوده یا سرما
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قیه کشیدن
تصویر قیه کشیدن
((~. کِ دَ))
داد و فریاد کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کمر کشیدن
تصویر کمر کشیدن
((~. کِ دَ))
آماده شدن، مهیا شدن، کمر بر میان بستن، کمر بستن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از میل کشیدن
تصویر میل کشیدن
((کَ دَ))
کور کردن
فرهنگ فارسی معین